حج، پایان‌بخش ضیافت الهی

بحث کوتاهی پیرامون اسرار حج به خواست ذات اقدس الهی مطرح می‌شود، گرچه بحث به عنوان «تبیین اسرار حج است» ولی روح این سخن به تحلیل اسرار عبادات برمی‌گردد؛ چون همه این عبادات یک سرّ مشترکی دارند و یک سرّ مختص [و] به هر کدام از این دو سرّ انسان راه پیدا کند، می‌تواند درباره غیر حج هم این راه را طی کند.  عظمت حج به قدری در دعاهای ماه مبارک رمضان چشم گیر است که معلوم می‌شود خدا می‌خواهد ضیافت خود را در طی این چند ماه تتمیم کند. آغاز ضیافت همان شهر الله (ماه مبارک رمضان) است و پایانش هم ذی‌الحجه است که پایان أشهر حج است؛ زیرا حج به نوبه خود ضیافت خداست.

حاجیان «ضیوف الرحمن»اند. این تعبیر ضیافت که درصوم و در حج آمده است از روایات اسلامی گرفته شده است.1


مراحل ضیافت الهی

ضیافت الهی خود یک سرّی را به همراه دارد؛ یک وقت سخن از عبادت است، یک وقت سخن از ضیافت است. عبادت را با بحثهای فقهی و ظاهری می‌توان تحلیل کرد اما ضیافت را باید با اسرار عبادات روشن کرد. یکی از برجسته ترین دعاهای ماه مبارک رمضان، همان طلب حج است،  آن هم حج مکرر که در دعاهای شب و روز گاهی به این صورت ذکر می‌شود: «و ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام»2؛ خدایا! زیارت خانه‌ات را و انجام مراسم و مناسک حجت را هر ساله نصیب من بفرما! این جزء دعاهای برجسته ماه مبارک رمضان است که در خود این ماه انسان صایم ضیف الرحمان است.

پس ضیافت دو مرحله خواهد داشت:
یک مرحله آن است که مهماندار به مهمان می‌گوید چه بخواه؛ در مرحله دیگر مهماندار آنچه را که مهمان خواسته به او عطا می‌کند. در ماه مبارک رمضان که مهماندار خداست به بندگان صایمش دستور می‌دهد که ازمن حج طلب بکنید.

در مراسم و مناسک حج که آنجا هم سخن از ضیافت است، آنجا سخن از طلب نیست [بلکه] سخن از عطا است.  آنجا نمی گوید از من بخواه، آنجا خواسته‌ها را عطا می‌کند. گرچه هر خواسته‌ای و هر عطایی به هم آمیخته است؛ یعنی هر مرتبه‌ای از عطا خواسته‌ای را هم به همراه دارد: «الحمد لله … الذی لاتنقض خزائنه و لاتزیده کثرة العطاء إلا جوداً وکرماً»3؛ انسان هر چه از  خدا دریافت ‌بکند تشنه‌تر می‌شود. اول نمی‌داند ازخدا چه بخواهد؛ چون نمی‌داند در دستگاه خدا چه هست وقتی رخی نشان داد [و] چیزهایی را از پشت پرده دید، آن‌گاه سؤال تولید می‌شود، درخواست ظهور می‌کند.  هر مرحله‌ای ازعطا و بخشش یک مرتبه‌ای از درخواست و خواهش را در انسان زنده می‌کند.

با درخواست و خواهش انسان، مرحله تازه تری را از خدا مسئلت می‌کند و دریافت می‌کند. وقتی مرحله بالاتر را دریافت کرد، عطشش بیشتر می‌شود [و] چیز جدیدتری را طلب می‌کند.


پسندیده بودن طمع از معارف و علوم الهی

در یکی از مواردی که طمع بسیار خوب است در همین معارف و علوم الهی است.

طمع در مادیات به همان اندازه که بد است، در معارف به همان اندازه خوب است. قناعت در علومِ حق به همان اندازه بد است که طمع دردنیا بد است. طمع در مسائل مادی بد است [و] قناعت درمسائل الهی زشت است؛  حیف است که انسان قانع باشد. در معارف هر چه می‌تواند بیشتر طلب بکند چون خودش تشویق کرده است: ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾4 هر چه خوف بیشتر و هر چه طمع بیشتر، هر چه دعا و دعوت بیشتر، خلوص و تقرب هم برتر خواهد بود.


رابطه تصاعدی عطا وجود الهی

 آن‌گاه خدا هراندازه به عبد سالک مرحمت بکند، در عبد سالک صالح سؤال تولید می‌شود [و] برابراین سؤال پاسخ جدیدی خدا به او عطا می‌کند؛ آن پاسخ جدید همان مزید عطا است. اینکه در دعاهای ماه مبارک رمضان می‌خوانیم: «الحمد لله … الذی لا تنقض خزائنه و لا تزیده کثرة العطاء إلا جوداً وکرماً»5، بخشی از آن ناظر به این است. یک وقت در دعا می‌گوییم خدا هر چه ببخشد از مخزنش کم نمی شود. این معنای روشنی دارد. یک وقت می‌گوییم هر چه ببخشد جودش بیشتر می‌شود. اینکه هر چه ببخشد جودش بیشتر می‌شود برای آن است که هر چه ببخشد ظرفیت صالحِ سالک بیشتر می‌شود، شرح صدر او بیشتر می‌شود، درخواست و سؤال او بیشتر می‌شود [و] وقتی درخواست بیشتر شد، عطای بیشتری نصیب او خواهد شد،  وقتی عطا بیشتر بود، باز درخواست بهتر و بیشتر است [و] در برابر درخواست بهتر و بیشترعطای افزونتری نصیب صالحِ سالک می‌شود. بنابراین خدا نه تنها بخشش از مخزنش کم نمی شود، بلکه با بخشش بر مخزنش افزوده می‌شود؛ چون مخزن الهی با ارادهٴ حق تأمین می‌شود و ارادات الهی لا الی النهایه است.


ولایت، رکن حج

بنابراین در مرحله‌ای از ضیافت در ماه مبارک رمضان به ما دستور دادند که زیارت خانه او را و زیارت حرمین را و زیارت اعتاب مقدسه را مسئلت بکنیم؛ چون مسئله ولایت جزء ارکان حج است، از این جهت در دعاها کنار هم یاد شده‌اند؛ هم سخن از زیارت «بیت الله» است [و] هم سخن از زیارت حرم مطهر رسول الله وائمه معصومین(علیهم السلام) است. در دعای ابوحمزه ثمالی آمده است که خدایا مبادا جایم در مشاهد مشرفه خالی باشد: «ولا تخلنی یا ربّ من تلک المواقف الشریفة»6؛ معلوم می‌شود که ضیافت به مهمانی مراتبی دارد که خود مهماندار به مهمان می‌گوید از من چه بخواه. در مهمانیهای عادی بنابر این نیست که مهماندار به مهمان بگوید از من چه بخواه. هر چه حاضرکرده‌اند، مهمان می‌پذیرد. مهمان تابع سفره صاحبخانه است ولی در اینجا صاحبخانه به مهمان می‌گوید: «از من چه بخواه هر چه که بخواهی من می‌دهم ولی اینها را بخواه، زیارت خانه خدا را بخواه، زیارت حرم رسول خدا را بخواه، زیارت مشاهده مشرفه را مسئلت بکن» اینها کیفیت ضیافت ماه مبارک رمضان است که زمینه ضیافت حج را فراهم می‌کند. (این یک سخن. )


نقش معرفت و اخلاص در دستیابی به اسرار حج

سخن دیگر در اسرار حج این است که هر اندازه خلوص بیشتر باشد ثواب بیشتر است وخلوص یک شأنی از شئون عقل عملی است. اراده، نیت، تصمیم و اخلاص اختصاص به عقل عملی دارد و این مسبوق به معرفت است که عقل نظری است.

انسان باید بفهمد تا برابرِ معرفتش اقدام خالصانه داشته باشد.  انسان باید بداند که در حج چه خبر هست تا حج را خالصاً انجام بدهد. اگر اسرار حج را نداند هر اندازه هم خلوص داشته باشد خلوص او بسته و محدود است ولی اگر به اسرار حج آگاه باشد، خلوص او مشروح و باز است، لذا قبل از مسئله نیت واخلاص انس به اسرار حج لازم است تا انسان این اعمال صوری و ظاهری را که انجام می‌دهد بداند که این یک لبّی دارد، یک مغزی دارد تا آن مغز را با اخلاص از ذات مقدس الهی مسئلت بکند و برای هر عبادتی یک سرّی است برای حج سرّ مخصوصی است. پس بدون آشنایی به اسرار طی مراحل کاملهٴ اخلاص هم میسر نیست.


تنزل اعتباریات از مخزن غیب

مطلب دوم آن است که همان طوری که همه موجوداتِ عالم طبیعت از مخزن الهی تنزل کرده‌اند، اعتباریات هم به استناد آن ریشه‌های تکوینیشان از مخزن غیب تنزل کرده‌اند. امور اعتباری؛ مثل نماز، روزه، حج؛ نظیر معاملات اعتباری بیع صلح اجاره و مانند آن، خودشان وجود واقعی ندارند یک امر اعتباری‌اند.  مجموعه حرکات و سکنات زیر پوشش یک عنوان قرار می‌گیرد، به عنوان نماز یا حج یا صیام و مانند آن و اینها هیچ وجود واقعی ندارند، اما به یک واقعیتهایی متکی‌اند که منشأ پیدایش خیلی از واقعیات هستند؛ چه اینکه خیلی از واقعیات در اعتبار این اعتباریات سهیم است. امور اعتباری به اعتبار آن منشأهای تکوینیشان از مخزن غیب نازل شده‌اند و اگر کسی این امور اعتباری را بشناسد و عمل بکند، به ریشه آنها که آن مخزن غیب است می‌رسد.


فرشته بودن باطن عبادات

اینکه در باره قبر ذکر شده است که نماز در قبر به صورت زیبایی در می‌آید، روزه در قبر به صورت زیبایی در می‌آید، زکات و حج در قبر به صورت زیبایی در می‌آید و ولایت اولیای الهی از همه زیباتر جلوه می‌کند، ناظر به همین است که هر کدام از این عبادات یک واقعیتی دارد که انسان در برزخ نزولی یا در برزخ صعودی با آن واقعیتها آشنا می‌شود.  اوحدی از انسانها قبل از اینکه نماز به این عالم بیاید، به حقیقت نماز در برزخ نزولی آگاه‌اند.

انسانهای متوسط وعادی بعد از مرگ حقیقت نماز را می‌بینند؛ می‌بینند نماز یک فرشته است؛ روزه یک فرشته است؛ حج یک فرشته است و در قبر با این فرشته‌ها مأنوس‌اند. این حقیقت نماز است.  اگر کسی بداند حقیقت نماز فرشته است، در هنگام نماز خواندن با یک نیت برتری وارد نماز می‌شود و اگر کسی بداند حقیقت حج و سرّ و درون حج ملک است و با ملک می‌خواهد هم پرواز بشود قهراً در تصمیم به حج با اخلاص وآگاهی بیشتری شروع به کار می‌کند.

چون همه اینها از منشأ غیب نشئت گرفتند و درمخزن غیب جز فرشتگان چیز دیگری نیستند آنجا تعبیرات اصطلاحی این است، می‌گویند موجودات مجرد که مصون از لوث نقص و عیب و معصیت و نسیان و عصیان و مانند آن‌اند واز این امور به تعبیرات دینی فرشته یاد می‌شود. ملک؛ یعنی آن موجود منزه‌ای که گناه نمی‌کند، مرگ بردار نیست، نقص در او نیست، عیب در او نیست، اینها فرشته است.  باطن نماز این چنین است؛ باطن حج این چنین است؛ باطن حج فرشته است واگر کسی نماز واقعی و حج واقعی و مانند آن داشت با فرشته‌ها در مصاحبت است با فرشته‌ها هم سفر است، فرشته‌ها قرین با اویند (همراه اویند) او با ملک زندگی می‌کند [و] ملائکه هم با او مأنوس‌اند. برای حج یک همچین سرّی است.


حجّ، سیر انسان به سوی خدا

 مطلب دیگر آن است که در بعضی از روایات ما ذیل این آیه کریمه‌ای که ذات اقدس الهی در قرآن فرمود: ﴿فَفِرُّوْا إِلَی اللَّهِ﴾7 گفتند: منظور حج است. فرار کنید، سفر کنید به طرف خدا؛ این سیر الی الله را همان حج دانستند. گرچه انسان به هر سمتی که بخواهد روی بیاورد ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾8 ولی همین انسان که به هر سمت بخواهد روی بیاورد، چهره الهی را می‌بیند، همین انسان ممکن است به جایی برسد که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾9؛ یعنی «أینما تولّوا فثمّ وجه الشیطان».


سرنوشت انسانِ در احاطهٴ گناه

بیان آن دو مطلب آن است که انسان حریم خود را، اطراف خود را، حدود خود را خود می‌سازد. اگر راه گناه را طی کرده است، اطراف خود را پر از شیاطین کرده، پر از مار و عقرب کرده [و] به هر سمت بنگرد شیطان و مار عقرب می‌بیند. همین است که در قرآن از اینها یاد شده است ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾؛ یعنی خطیئات و گناهان اینها محیط شده است؛ چون اینها را فرا گرفت وفرو برد راه توبه برای اینها بسته است.  یک وقت گناه در بیرون دروازه قلب است، انسان می‌فهمد که دارد بد می‌کند واحتمال توبه در او است؛ یک وقت گناهان از درون به بیرون راه پیدا کردند که زمینه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾10 را ـ معاذالله ـ فراهم کرده است در این حال نمی‌بیند که بد می‌کند.  بد را خوب می‌بیند: ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾11 لذا هر کاری را که به عنوان خلاف و معصیت انجام می‌دهد، خیال می‌کند کار خوبی است و چون خیال می‌کند کار خوبی است، هرگز به توبه موفق نمی‌شود. می‌تواند توبه کند ولی این را بد نمی‌داند تا از او توبه کند.  پس این شخص کسی است که درون و بیرون منزل خود را پر از شیاطین و عقرب کرده است؛ مثل کسی که باغچه منزل را پر از علف هرز بکند، هر چه می‌روید علف هرز است. درون گلدان اطاق خود را هم پر از علف هرز می‌کند.


تطهیر صحنه دل، مقدمه سیر انسان به سوی خدا

یک وقت این چنین نیست علف هرز سبز نمی‌کند، فقط این صحنه را تطهیر می‌کند. تنظیف می‌کند [و] مواظب است که علف هرزی نروید، آن‌گاه ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾12 به هر سمت روی بیاورد آیات الهی را می‌بیند. دست به هر کاری می‌زند سودمند ظهور می‌کند؛  هم به حال خودش [و] هم به حال دیگران: ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾13 است؛ هم برای خود نورانی است [و] هم برای جامعه نور افکن است. اگر چنانچه انسان به این سمت رسید، این دائماً در «سیر الی الله» است. همیشه در حال تلاش و کوشش است که فساد دامن گیرش نشود. این «فرار الی الله» دارد.


انسان در احاطه گناه، بازمانده از سیر الی الله

و اما اگر کسی ـ معاذ الله ـ تمام اطراف درون و بیرون را پر از علف هرز کرده است، او اصلاً راه حرکت را عمداً با دست خود بسته است؛ یعنی با دست خود پای خود را بست و با دست خود دهان خود را بست و با دست خود گوشش را بست و با دستان خود چشمانش را بست و با دست خود دهانش را بست: ﴿فَرَدّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ﴾14؛ عده ای در ادوار گذشته وقتی سخنان انبیا(علیهم الصلاة وعلیهم السلام) را می‌شنیدند کسانی بودند که ﴿جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ﴾15 بود. گوشهایشان را با انگشتانشان می‌بستند که مبادا صدای پیامبر به گوش آنها برسد. وقتی از کنار مجلس تعلیم حکمت و کتاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌گذشتند ﴿جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ﴾ گوشها را با انگشتان می‌بستند که مبادا سخنان پیامبر اسلام یا یکی از انبیای گذشته(علیهم الصلاة و علیهم السلام) به گوششان برسد؛  چون این حرف ها را سحر می‌پنداشتند، این حرف ها را اسطوره فکر می‌کردند ومانند آن. این گروه کسانی بودند که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾16 در مقابل کسانی هستند که ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾17


حج، ترک ما سوا و طلب خدا

یکی از بارزترین مصادیق «سیر الی الله» همین جریان حج است که انسانی که حج می‌رود سفر الهی دارد. گرچه هر جا انسان خدا را می‌تواند زیارت کند وعبادت کند و «ضیف الرحمن» باشد ولی ذات اقدس الهی بعضی از مکانها را و بعضی از زمانها را برای ضیافت وبرای پذیرایی آماده کرده است و مشخص کرده است فرمود: ﴿فَفِرُّوْا إِلَی اللَّهِ﴾ که در ذیل این کریمه آمده است یعنی سفر به حج18 [و] قهراً فرار از غیر خداست به خدا.  چون خدا همه جا هست معنای «سیر إلی الله» سیر مکانی یا زمانی نخواهد بود؛ خدا در هر زمان ودرهر زمین و درهمه موارد هست: ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الأرْضِ إِله﴾19 قهراً حج یک سرّ خاصی خواهد داشت که «فرارالی الله» به صورت حج تفسیر شده است وآن «فرار الی الله» این است که انسان ماسوی الله را ترک کند و الله را طلب بکند. پس یکی از اسرار حج ترک ماسوای خدا و طلب خداست: ﴿فَفِرُّوْا إِلَی اللَّهِ﴾.


حج با انگیزه‌های غیر خدایی مصداق روگردانی از خداوند

پس اگر کسی حج را به قصد تجارت انجام داد یا به قصد شهرت انجام داد یا به سایر مقاصد انجام داد، این فرار عن الله کرد؛ نه فرار الی الله. مثل اینکه «جهاد عن الله» داریم و «جهاد فی الله» آنچه که در قرآن دستور رسیده است ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾20 است، ولی عده ای جهاد عن الله دارند؛ نه فی الله.  از خدا رو گردانند؛ به کار خود و جاه خود و شهرت خود و امثال ذلک متکی و وابسته‌اند. اینها جهادشان عن الله است [و] قهراً راه را هم گم می‌کنند؛ چون ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ و اما «الذین جاهدوا عن الله» همان است که «فتفرقوا عن سبیل الله» می‌شود. فرار هم این چنین است؛ گاهی الی الله است [و] گاهی فرار عن الله.  حج به عنوان فرار الی الله در قرآن باز گو شده است؛ یعنی یک انسان حاجی همین که قصد حج یا عمره را دارد سیرش به طرف خداست و سیر به طرف خدا؛ یعنی اعتماد بر خدا و دیگر هیچ. اگر کسی به زاد و راحله خود تکیه کند، به کسب و کار خود تکیه کند، به همراهان خود تکیه کند، این فرار به [سوی] همراهان کرده است؛ نه فرار به سوی خدا. این سفر به سفره خود کرده است؛ نه سفر به ضیافت الله و امثال ذلک.

پس یکی از اسرار حج آن است که انسان ازغیر خدا ببرد [و] به خدا وصل بشود.

در همان تهیه مقدمات این چنین است. کسی که می‌خواهد در شهرش لباس احرام فراهم بکند، مالش را تطهیر بکند، وصیتنامه را تنظیم بکند و از بستگانش خداحافظی بکند،  از همان قدم اولش به عنوان «فرار الی الله» اینها را انجام می‌دهد که این می‌شود سرّی از اسرار حج [و] قهراً در همه این حالات با خداست این سیرش «الی الله،» «فی الله»، «مع الله» و «بالله» است.

اینکه در دعاهای حج و مانند آن آمده «بسم الله دخلت و بسم الله خرجت و فی سبیل لله» شاید ناظر به همین باشد؛ یعنی [در] این کار با نام خدا [داخل شدم و با نام خدا از منزل خارج شدم] ودر راه خدا و شروع کردم. (این هم یک مطلب).


اسرار احرام در حدیث امام سجاد(علیه السلام)

مطلب دیگر، سخنی است که از امام سجاد، امام زین العابدین(صلوات الله و سلامه علیه) رسیده است؛ گرچه از نظر سند بعضی این روایات ناظر به اسرار حج جای تأمل است، جای تحقیق بیشتر است ولی متنش بسیار قوی است. کسانی که احادیث را با متون می‌شناسند این گونه از روایات را هم معتبر می‌دانند.

از وجود مبارک امام سجاد سلام الله علیه آن طوری که از مستدرک مرحوم حاجی نوری از یکی از نوه های بزرگوار مشایخ پیشین نقل شده است که در نسخ خطی دیده‌اند (گرچه مرسل است اما مورد اعتماد این بزرگان است) این است که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) شبلی21 را بعد از مسافرت حج دید. به شبلی فرمود: چه کردی! آن قصه‌اش معروف و مفصل است.  او عرض کرد: من از حج برمی گردم. فرمود: آیا میقات رفتی و لباس مخیط را (لباس دوخته را) از بر بیرون کردی ولباس ندوخته را (لباس احرام را) دربر کردی و غسل احرام انجام دادی و این کارها را کردی؟ عرض کرد: آری. فرمود: اینکه لباس دوخته را از بر گرفتی آیا هنگام کندن لباس دوخته قصد کردی که از لباس معصیت بیرون آمدی؟ عرض کرد: نه.  فرمود: وقتی لباس ندوخته به نام احرام در بر کردی آیا قصد کردی جامه طاعت در بر می‌کنی؟ عرض کرد: نه. فرمود: وقتی غسل احرام انجام دادی آیا قصد کردی که از گناهان داری شستشو می‌کنی؟ عرض کرد: نه. من فقط لباس دوخته را کندم، لباس احرام در بر کردم وغسل کردم [و] نیت کردم، همین؛ همین که سایرین انجام می‌دهند.  فرمود: پس تو احرام نبسته ای؛ احرام یک سرّی دارد؛ یعنی یک دستور ظاهری دارد که آن را همه انجام می‌دهند [و] یک دستور باطنی دارد که اهل سیر و سلوک و کسانی که به اسرار حج آگاهند انجام می‌دهند. این کار یک سرّی دارد. معنای اینکه لباس دوخته را از بدن به درآورید؛ یعنی جامه گناه را از تن بیرون بیاورید.  آن لباس گناهی را که تا کنون خودتان تار و پودش بافتید و بعد دوختید ودر بر کردید از جامه عصیان بیرون بیایید وگرنه روح قضیه این است که فرقی بین لباس دوخته و ندوخته نیست. اینها علامت آن اسرار است. انسان در تمام ایام سال درلباس دوخته عبادت می‌کند به نام نماز.  این چنین نیست که عبادت در لباس دوخته قبول نباشد ولی در حج قبول نیست؛ برای اینکه می‌خواهند اسرار حج را به انسان تفهیم کنند که انسان یک روزی هم دارد که با لباس ندوخته وارد آن روز می‌شود و آن روز مرگ است که کفن در بر می‌کند یا قیامت با همان کفن حضورو ظهور پیدا می‌کند.  می‌خواهند آن مراسم را در این مناسک اظهار کنند. اسرار قیامت را در مناسک و مراسم حج تجلی بدهند. گفتند لباس ساده در بر کنید که هر گونه فخر بر طرف بشود. لباس ندوخته در بر کنید که سفر مرگ در نظرتان مجسم باشد؛ مسئله مردن وقیامت در حضورتان حاضر باشد. امام سجاد(سلام الله علیه) طبق این نقل به شبلی فرمود: معنای کندن لباس خیاطی شده و دوخته شده؛  یعنی خدایا من دیگر لباس گناه در بر نمی‌کنم واز هر گناهی توبه کردم. تنها گناه نکردن مهم نیست اطاعت کردن مهم است لذا انسان لباس احرام بر تن می‌کند؛ یعنی لباس ندوخته، لباس رنگ نگرفته، لباس حلال و پاک در برمی‌کند؛  یعنی جامه طاعت در تن می‌کند و معنای غسل کردن در حال احرام این است (گرچه این غسل مستحب است واجب نیست) بر خلاف ترک مخیط و ثواب پوشیدن لباس احرام که آنها لازم است، فرمود: معنای غسل کردن این است که خدایا! من آن گناه ها را شستشو کردم.

پس سه کار است: یکی اینکه دیگر گناه نمی‌کنم؛ یکی اینکه تصمیم گرفتم همیشه مطیع باشم؛ یکی اینکه آن گناهان گذشته را الآن دارم جبران می‌کنم، شستشو می‌کنم. یک وقت انسان لباس چرکی را که مدتها در بدن داشت از بدن می‌گیرد و لباس نو می‌پوشد. دراینجا دو تا کار کرد ولی کار سوم مانده است.  کندن لباس چرکین یک وظیفه است؛ پوشیدن لباس نو، وظیفه دیگر است اما بعد ازکندن لباس چرکین و قبل از پوشیدن لباس تازه و نو شست وشو و تطهیر بدن هم وظیفه دیگر هست. انسان برای عمل ظاهر سه تا کار انجام می‌دهد: یکی اینکه لباس چرکین را از بر بیرون می‌کند؛ یکی اینکه این بدن را شست وشو می‌کند؛  کار سوم آن است که لباس تمیز در بر می‌کند. در حج همین مسئله هست منتها به صورت سرّ. گفتند لباس دوخته را از بر بیرون کنید؛ یعنی لباس معصیت را از تن بکنید، گفتند قبل از اینکه لباس طاعت را در بر بپوشید آن معصیتهای گذشته را با آب توبه و غسل کنید؛ نه یعنی خدایا! من دیگر گناه نمی‌کنم خدایا! آن گناهان کرده را هم می‌خواهم شست‌ و شو کنم.  مهم این نیست که انسان از این به بعد گناه نکند، مهم آن است که آن گناه کرده را هم ترمیم بکند. غسل اثرش این است. اینکه می‌گویند حاجی در هنگام احرام در میقات غسل بکند؛ سرّ غسل کردن این است: خدایا! من همه آن معاصی را در پای توبه تو ریختم و این غسل غسل توبه است و در آن پاک می‌شوم. آن‌گاه با بدن پاک، با قلب پاک جامه طاعت در بر می‌کند. این اولین سرّ در اسرار حج که مربوط به پوشیدن جامه احرام است که اگر ذات اقدس الهی توفیق داد، در نوبتهای بعد مراسم بعدی و مناسک بعدی و اعمال بعدی به همین روال ـ انشاء الله ـ بازگو خواهد شد.

امید اینکه مردم گرانقدر ایران اسلامی و مسلمانان جهان بعد از آشنایی به اسرار حج، مشتاقانه به زیارت بیت حق بروند و مشتاقانه به زیارت حرم رسول خدا و ائمه بقیع و اعتاب مقدسه ـ انشاء الله ـ بشتابند و حرکت کنند.

پروردگارا! تو را به صاحب کعبه که خودت هستی قسم نظام اسلامی را، مقام معظم رهبری را وخدمتگزاران نظام اسلامی را در سایه عنایتهای ولیّت که مسئول ونگهبان ونگهدار این عصر است؛ یعنی ولی عصر امام زمان(ارواحنا فداه) حفظ بفرما!

ما را به اسرار عبادات و حج وبه انجام مناسک و مراسم حج موفق و مؤید بفرما! گذشتگان و شهدا و امام راحلمان را غریق رحمت بفرما!
«غفرالله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


پی نوشت ها:
1  . ر . ک: وسائل الشیعه، ج 10، ص 313؛ «… دعیتم فیه الی ضیافة الله …»؛
ج 14، ص 586؛ «ان ضیف الله عز وجل رجل حج و اعتمر فهو ضیف الله حتی یرجع الی منزله …».
2  . مفاتیح الجنان، اعمال مشترک ماه مبارک رمضان.
3  . مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
4  . سورهٴ سجده، آیهٴ 16.
5  . مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
6  . مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
7  . الکافی، ج 4، ص 256؛ «عن ابی‌جعفر(علیه السلام) قال : ﴿فَفِرُّوْا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُم مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ قال: حُجّوا الی الله عزّ وجلّ».
8  . سور ه بقره، آیهٴ 115.
9  . سورهٴ بقره، آیهٴ 81.
10  . سورهٴ همزه، آیات 6 ـ 7.
11  . سورهٴ کهف، آیهٴ 104.
12  . سورهٴ بقره، آیهٴ 115.
13  . سورهٴ انعام، آیهٴ 122.
14  . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 9.
15  . سورهٴ نوح، آیهٴ 7.
16  . سورهٴ بقره، آیهٴ 81.
17  . سورهٴ بقره، آیهٴ 115.
18  . ر . ک: الکافی، ج 4، ص 256.
19  . سورهٴ زخرف، آیهٴ 84.
20  . سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 69.
21 . گرچه افراد متعددی به «شبلی» ملقب بوده‌اند که نزدیکترین آنها به عصر ائمه(علیهم السلام) «ابوبکر، دُلف‌بن‌جحدر» است که تقریباً دو قرن پس از شهادت امام سجاد(علیه السلام) به دنیا آمده و از این رو هیچ یک از «شبلی»ها نمی‌توانند مستقیماً از امام سجاد(سلام الله علیه) روایت کنند، و نیز گرچه این حدیث به سبک و وزن سخنان مأثور از امامان معصوم(علیهم السلام) نیست و از این رو گفته شده که ممکن است این روایت، سخنان بعضی از عرفا بوده که به تدریج به امام سجاد(علیه السلام) نسبت داده شده است، لیکن در این گونه روایات که هماهنگ با سایر معارف بوده و یا مخالف با آنها نیست، کاستی در سند مانع استفاده از متن بلند و نورانی آنها نخواهد بود.

منبع: مرکز مطالعات شیعه